ثمینثمین، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات ثمین

سلام به وبلاگم خوش اومدین💕🥰

این هم یک داستان

كسي كمك مي كند؟     كسي كمك مي كند؟       يك مرغ حنايي كوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد . دوستان او يك سگ خاكستري، يك گربه ي نارنجي و يك غاز زرد بودند.     يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد ، "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم .     مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا اين دانه ها را بكارم؟ سگ گفت: من نمي توانم. گربه گفت: من دلم مي خواهد ولي كار دارم و نمي توانم. غاز گفت: من امروز بايد به بچه هايم شنا ياد بدهم و نمي توانم. مر...
13 خرداد 1390

این هم یک داستان 1

چوپان دروغگو     چوپان دروغگو روزی روزگاري پسرك چوپاني در ده اي زندگي مي كرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه هاي سبز و خرم نزديك ده مي برد تا گوسفندها علف هاي تازه بخورند. او تقريبا تمام روز را تنها بود.    يك روز حوصله او خيلي سر رفت . روز جمعه بود و او مجبور بود باز هم در كنار گوسفندان باشد. از بالاي تپه ، چشمش به مردم ده افتاد كه در كنار هم در وسط ده جمع شده بودند. يكدفعه قكري به ذهنش رسيد و تصميم گرفت كاري جالب بكند تا كمي تفريح كرده باشد. او فرياد كشيد: گرگ، گرگ، گرگ آمد.     مردم ده ، صداي پسرك چوپان را شنيدند. ...
13 خرداد 1390
1